رشته های اقتصاد معاصر

تا انتهای این مقاله جذاب با آکادمی بیتریوم همراه باشید. همچنین جهت خواندن مطالب بیشتر دپارتمان اقتصاد کلیک کنید.

پول

یکی از زیرشاخه‌های اصلی اقتصاد معاصر، به پول مربوط می‌شود، که جای تعجب نیست، زیرا یکی از قدیمی‌ترین و پذیرفته‌شده‌ترین کارکردهای دولت، کنترل بر این وسیله مبادله اساسی می باشد. تأثیرات شگرف تغییرات در مقدار پول بر سطح قیمت ها و حجم فعالیت های اقتصادی در قرن هجدهم شناسایی و به طور کامل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. در قرن نوزدهم، سنتی به نام «نظریه کمیت پول» توسعه یافت که بر این باور بود که هرگونه تغییر در عرضه پول تنها با تغییرات سطح عمومی قیمت‌ها (قدرت خرید پول) قابل جذب است. در نتیجه، قیمت‌ها متناسب با مقدار پول در گردش تغییر خواهند کرد. به بیان ساده، نظریه کمیت پول بیان کرد که تورم یا کاهش تورم را می توان با تغییر مقدار پول در گردش معکوس با سطح قیمت ها کنترل کرد.

رشته های اقتصاد معاصر 10

پول

یکی از اهداف جمله کینز به تفکر سنتی در نظریه عمومی استخدام، بهره و پول (1935-1936) همین نظریه کمی پول بود. کینز اظهار داشت که ارتباط بین موجودی پول و سطح درآمد ملی ضعیف است و تأثیر عرضه پول بر قیمت‌ها تقریباً صفر است، حداقل در اقتصادهایی با بیکاری شدید، مانند اقتصادهای دهه 1930. او در عوض بر اهمیت سیاست های بودجه ای و مالیاتی دولت و کنترل مستقیم سرمایه گذاری تاکید کرد. در نتیجه نظریه کینز، اقتصاددانان سیاست پولی را کم و بیش در کنترل حجم فعالیت اقتصادی بی‌اثر می‌دانستند. همچنین بخوانید: سیاست پولی و مالی چیست ؟ با این حال، در دهه 1960، احیای قابل توجه دیدگاه قدیمی، حداقل در میان یک مکتب کوچک اما رو به رشد از اقتصاددانان پولی آمریکایی به رهبری فریدمن، رخ داد. آنها استدلال کردند که اثرات سیاست مالی غیرقابل اعتماد است مگر اینکه مقدار پول در همان زمان تنظیم شود. آنها بر اساس کار خود بر اساس نظریه کمیت قدیمی پول، نسخه جدید را بر روی انواع داده ها برای کشورها و دوره های زمانی مختلف آزمایش کردند. آنها به این نتیجه رسیدند که مقدار پول مهم است. تاریخ پولی ایالات متحده، 1867-1960، نوشته میلتون فریدمن و آنا شوارتز (1963)، که به معیار پول گرایی تبدیل شد، اقدامات مالی کینزی را همراه با تمام تلاش های دیگر برای تنظیم دقیق اقتصاد مورد انتقاد قرار داد. با تأکید بر عرضه پول، پول‌گرایی در دهه 1970 رواج زیادی داشت، اما در دهه 1990 از بین رفت زیرا اقتصاددانان به طور فزاینده رویکردی را اتخاذ کردند که تأکید قدیمی کینزی بر سیاست مالی را با درک جدیدی از سیاست پولی ترکیب می‌کرد.

رشد و توسعه

مطالعه رشد و توسعه اقتصادی یک شاخه واحد از علم اقتصاد نیست، بلکه در واقع در دو حوزه کاملاً متفاوت قرار می گیرد. این دو حوزه رشد و توسعه از روش‌های مختلف تحلیل استفاده می‌کنند و به دو نوع مجزا از تحقیق می‌پردازند. اقتصاد توسعه را به راحتی می توان به عنوان یکی از سه زیر شاخه اصلی اقتصاد، همراه با اقتصاد خرد و اقتصاد کلان توصیف کرد. به طور خاص، اقتصاد توسعه به تاریخ اقتصادی شباهت دارد، زیرا به دنبال توضیح تغییراتی است که در سیستم های اقتصادی در طول زمان رخ می دهد. همچنین بخوانید: عرضه پول چیست؟

رشته های اقتصاد معاصر 11

رشد و توسعه

مشخص کردن موضوع رشد اقتصادی چندان آسان نیست. در واقع، از نظر فنی، سخت‌ترین رشته در کل اقتصاد مدرن است که درک آن برای کسی که تسلط بر حساب دیفرانسیل ندارد، غیرممکن است. تمرکز آن به‌جای حالت‌های تعادل، ویژگی‌های مسیرهای تعادلی است. در بکارگیری تئوری رشد اقتصادی، یک مدل از اقتصاد می‌سازد و آن را به حرکت در می‌آورد، و نیاز دارد که مسیرهای زمانی توصیف‌شده توسط متغیرها، خودپایدار باشند، به این معنا که به روش‌های مشخصه خاصی با یکدیگر مرتبط هستند. سپس می توان روشی را که ممکن است اقتصاد به آن نزدیک شود و از نقطه شروع مشخص به این مسیرهای رشد با حالت ثابت دست یابد، بررسی کرد. قضایای زیبا و غالباً شگفت‌انگیز از این تجربه پدید آمده‌اند، اما هنوز هیچ پیامدهای واقعاً قابل آزمایش و حتی بینش قطعی در مورد چگونگی رشد اقتصادها وجود ندارد. همچنین بخوانید: اقتصاد چگونه کار می کند؟ نظریه رشد با تحقیقات روی هارود در انگلستان و اوسی دومار در ایالات متحده آغاز شد. کار مستقل آنها که به مدل هارود-دومار ملحق شده است، بر اساس نرخ رشد طبیعی و نرخ های رشد تضمینی است. کینز نشان داده بود که سرمایه‌گذاری جدید تأثیر چند برابری بر درآمد دارد و افزایش درآمد پس‌اندازهای اضافی را برای تطابق با سرمایه‌گذاری اضافی ایجاد می‌کند، که بدون آن سطح درآمد بالاتر نمی‌تواند پایدار بماند. ممکن است تصور شود که این از دوره ای به دوره دیگر تکرار می شود، به یاد داشته باشید که سرمایه گذاری، جدا از افزایش نامتناسب درآمد، ظرفیت تولید خروجی بیشتر را نیز ایجاد می کند. این منجر به محصولاتی می شود که نمی توانند فروخته شوند مگر اینکه تقاضای بیشتری وجود داشته باشد (یعنی مصرف بیشتر و سرمایه گذاری بیشتر). این تمام چیزی است که در مدل وجود دارد. این شامل یک شرط رفتاری است: این که مردم تمایل دارند نسبت معینی از درآمد اضافی را پس انداز کنند، تمایلی که قابل اندازه گیری است. همچنین شامل یک شرط فنی است: این که سرمایه گذاری خروجی اضافی ایجاد کند، واقعیتی که می توان آن را ثابت کرد. و این شامل یک شرط تعادل است: برای اینکه سطح درآمد آن دوره حفظ شود، پس‌انداز برنامه‌ریزی‌شده باید برابر با سرمایه‌گذاری برنامه‌ریزی‌شده در هر دوره باشد. با توجه به این سه شرط، مدل یک مسیر زمانی درآمد ایجاد می کند و حتی نشان می دهد که اگر درآمد از مسیر خارج شود چه اتفاقی خواهد افتاد. این مثال ساده نشان می‌دهد که به اصطلاح «ضریب مالیاتی» چقدر ممکن است پیچیده باشد. ادبیات مالیه عمومی در قرن نوزدهم به چنین مشکلاتی اختصاص داشت، اما اقتصاد کینزی تأکید قدیمی‌تر بر وقوع مالیات را با تحلیل تأثیر مخارج دولت بر سطح درآمد و اشتغال جایگزین کرد. با این حال، مدتی گذشت تا اقتصاددانان متوجه شوند که فاقد نظریه مخارج دولت هستند – یعنی مجموعه‌ای از معیارها برای تعیین اینکه چه فعالیت‌هایی باید توسط دولت‌ها حمایت شوند و هزینه‌های نسبی برای هر کدام چقدر باید باشد. حوزه مالیه عمومی از آن زمان به بعد سعی در ایجاد چنین معیارهایی دارد. ثابت شده است که تصمیمات مربوط به مخارج عمومی برای بسیاری از تحلیل های سنتی اقتصاد خرد مستعد هستند. تحولات جدید در دهه 1960 بر روی تکنیکی به نام تجزیه و تحلیل هزینه- فایده گسترش یافت، که تلاش می کند تمام هزینه ها و منافع اقتصادی، مستقیم و غیرمستقیم، یک فعالیت خاص را ارزیابی کند تا تصمیم بگیرد که چگونه یک بودجه عمومی معین را به بهترین نحو بین توزیع کند. فعالیت های مختلف. این تکنیک که اولین بار توسط ژول دوپو در قرن نوزدهم ارائه شد، در همه چیز از ساخت سدهای برق آبی گرفته تا کنترل سل به کار گرفته شده است. طرفداران آن امیدوار بودند که همان نوع تحلیلی که در گذشته در تحلیل انتخاب فردی بسیار پرثمر بود، در مسائل انتخاب اجتماعی نیز موفق باشد. همچنین بخوانید: مهمترین مفاهیم اقتصادی دانکن بلک، اقتصاددان اسکاتلندی، با تکیه بر مطالعات ریاضی قرن 18 و 19 در مورد فرآیند رأی گیری، بعد سیاسی را به مطالعات هزینه-فایده بخشید. کتاب تئوری کمیته ها و انتخابات (1958) او اساس نظریه انتخاب عمومی شد. همانطور که در کتاب حساب رضایت (1962) توسط اقتصاددانان آمریکایی جیمز بوکانن و گوردون تولاک بیان شده است، نظریه انتخاب عمومی تحلیل هزینه و فایده را که در تصمیم گیری خصوصی مشاهده می شود در تصمیم گیری سیاسی به کار می گیرد. سیاستمداران را به‌عنوان به حداکثر رساندن آرای انتخاباتی به همان شیوه‌ای تصور می‌کنند که شرکت‌ها به دنبال به حداکثر رساندن سود هستند، در حالی که احزاب سیاسی به‌عنوان سازمان‌دهی حمایت انتخاباتی به همان روشی تصور می‌شوند که شرکت‌ها خود را به‌عنوان کارتل یا بلوک‌های قدرت سازماندهی می‌کنند تا از طرف آن‌ها دولت‌ها را لابی کنند. انتخاب عمومی این مفهوم را که در تئوری اولیه مالیه عمومی تلویحاً مشخص شده بود، به چالش کشید که سیاستمداران همیشه منافع خود را با منافع کل کشور شناسایی می کنند.

اقتصاد بین المللی

از زمانی که اقتصاددانان قرن نوزدهم تئوری های خود را در مورد اقتصاد بین الملل مطرح کردند، این موضوع از دو بخش متمایز اما مرتبط تشکیل شده است: (1) “نظریه ناب تجارت بین الملل”، که به دنبال توضیح دستاوردهای حاصل از تجارت و توضیح است. چگونگی توزیع این سودها بین کشورها، و (2) “نظریه تعدیل تراز پرداخت ها”، که عملکرد بازار ارز، اثرات تغییرات در نرخ ارز، و روابط بین تراز پرداخت ها و سطح فعالیت اقتصادی. در دوران مدرن، تئوری محض ریکاردی تجارت بین‌الملل توسط اقتصاددان آمریکایی، پل ساموئلسون، مجدداً فرموله شد و کار قبلی دو اقتصاددان سوئدی، الی هکشر و برتیل اولین را بهبود بخشید. نظریه موسوم به Heckscher-Ohlin الگوی تجارت بین‌الملل را که توسط زمین، نیروی کار و سرمایه نسبی کشورها تعیین می‌شود، توضیح می‌دهد: یک کشور در هنگام تولید کالاهایی که استفاده از نسبتا فراوان آن را به حداکثر می‌رساند، تمایل به داشتن مزیت هزینه نسبی دارد. عوامل تولید (بنابراین کشورهایی که نیروی کار ارزان دارند برای صادرات محصولاتی که به مقدار قابل توجهی نیروی کار نیاز دارند بهترین گزینه هستند). این نظریه قانون هزینه های مقایسه ای ریکاردو را در بر می گیرد، اما در پیوند دادن الگوی تجارت به ساختار اقتصادی کشورهای تجاری فراتر از آن است. این نشان می‌دهد که تجارت خارجی جایگزینی برای حرکت‌های بین‌المللی کار و سرمایه است، که این سؤال جالب را مطرح می‌کند که آیا تجارت خارجی ممکن است برای یکسان کردن قیمت‌های همه عوامل تولید در همه کشورهای تجاری کار کند یا خیر. پاسخ هر چه که باشد، نظریه هکشر-اولین مدلی برای تحلیل اثرات تغییر تجارت بر ساختارهای صنعتی اقتصادها و به ویژه بر توزیع درآمد بین عوامل تولید ارائه می دهد. یک مطالعه اولیه در مورد نظریه هکشر-اوهلین توسط واسیلی لئونتیف، اقتصاددان روسی آمریکایی انجام شد. لئونتیف مشاهده کرد که ایالات متحده از نظر سرمایه نسبتاً غنی است. همچنین بخوانید: اقتصاد کشورهای ثروتمند و کشورهای فقیر بر اساس این تئوری، بنابراین، ایالات متحده باید در حالی که کالاهای نیروی کار را وارد می‌کرد، کالاهای سرمایه‌بر صادر می‌کرد. یافته‌های او مبنی بر اینکه صادرات ایالات متحده نسبتاً نیروی کار و واردات سرمایه‌برتر است، به پارادوکس لئونتیف معروف شد زیرا نظریه هکسچر-اوهلین را به چالش می‌کشد. تلاش‌های اخیر در اقتصاد بین‌الملل سعی کرده‌اند مدل هکشر-اولین را اصلاح کنند و آن را بر روی طیف وسیع‌تری از شواهد تجربی آزمایش کنند.

کار یدی

رشته های اقتصاد معاصر 12

کار یدی

مانند اقتصاد پولی و بین المللی، اقتصاد کار یک تخصص اقتصادی قدیمی است. دلیل وجودی آن از ویژگی های کار به عنوان یک کالا ناشی می شود. بر خلاف زمین یا ماشین آلات، خود نیروی کار خرید و فروش نمی شود. بلکه خدمات آن کرایه و اجاره داده می شود. اما از آنجایی که مردم را نمی توان از خدمات خود جدا کرد، ملاحظات غیر پولی مختلف نقش پنهانی در فروش خدمات کار ایفا می کنند. برای سال‌های متمادی، اقتصاد کار صرفاً به سمت تقاضای بازار کار توجه داشت. این دیدگاه یک جانبه معتقد بود که دستمزدها توسط «بهره‌وری نهایی کار» تعیین می‌شود، یعنی روابط تولید و تقاضای مصرف‌کننده. اگر اصلاً عرضه نیروی کار وارد صحنه شد، صرفاً برای اجازه حضور اتحادیه‌های کارگری بود. اعتقاد بر این بود که اتحادیه ها تنها با محدود کردن عرضه نیروی کار می توانند دستمزدها را افزایش دهند. بعداً در قرن بیستم، سمت عرضه بازار کار توجه اقتصاددانان را به خود جلب کرد که از کارگر فردی به خانواده به عنوان عرضه کننده خدمات کار تغییر کرد. افزایش تعداد زنان متاهل که وارد نیروی کار می شوند و تفاوت ها و نوسانات گسترده مشاهده شده در میزان مشارکت زنان در نیروی کار توجه را به این واقعیت جلب می کند که تصمیم یک فرد برای تامین نیروی کار به شدت با اندازه، ساختار سنی و ساختار سنی مرتبط است. دارایی های خانواری که او به آن تعلق دارد. در مرحله بعد، مفهوم سرمایه انسانی (این که افراد سرمایه‌گذاری‌های سرمایه‌ای را در فرزندانشان و خودشان در قالب آموزش و پرورش انجام می‌دهند، به دنبال فرصت‌های شغلی بهتر هستند و مایل به مهاجرت به سایر بازارهای کار هستند) تبیین وحدت بخش فعالیت های متنوع خانوارها در بازار کار. نظریه سرمایه از آن زمان به ابزار تحلیلی غالب اقتصاددانان کار تبدیل شده است و جایگزین یا تکمیل کننده نظریه سنتی رفتار مصرف کننده شده است. اقتصاد آموزش و پرورش، اقتصاد اطلاعات، اقتصاد مهاجرت، اقتصاد سلامت و اقتصاد فقر برخی از محصولات جانبی این دیدگاه جدید هستند. مزرعه‌ای که زمانی به‌عنوان خشک‌شده شناخته می‌شد، حیات تازه‌ای به خود گرفته است. اقتصاد کار، قدیم یا جدید، همواره تبیین دستمزد را وظیفه اصلی خود می‌دانست که شامل عوامل تعیین‌کننده سطح عمومی دستمزد در یک اقتصاد و دلایل تفاوت دستمزد بین صنایع و مشاغل است. شکی نیست که دستمزدها تحت تأثیر اتحادیه‌های کارگری است و تأثیر فعالیت‌های اتحادیه‌ها در زمانی که دولت‌ها به آمار بیکاری اهمیت می‌دهند، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. این پرسش که آیا قیمت‌ها توسط اتحادیه‌های کارگری افزایش می‌یابد (“فشار هزینه”) یا افزایش قدرت خرید مازاد (“کشش تقاضا”) به موضوع بحث بزرگتر در مورد تورم تبدیل شده است – بحثی که مستقیماً با بحث هایی در اقتصاد پولی که قبلاً ذکر شد. همچنین بخوانید: رکود در اقتصاد چیست؟

سازمان صنعتی

دغدغه های اصلی سازمان صنعتی ساختار بازارها، سیاست عمومی در قبال انحصار، تنظیم خدمات عمومی و اقتصاد تغییرات فنی است. مشکل انحصار، یا به عبارت دقیق تر، مشکل حفظ رقابت، به خوبی در بدنه اندیشه اقتصادی دریافتی نمی گنجد. به هر حال، علم اقتصاد به عنوان تئوری شرکت رقابتی شروع شد و حتی امروزه نیز تاثیرگذارترین قضایای آن مستلزم فرض شرکت‌های کوچک متعدد است که هر کدام تأثیر ناچیزی بر قیمت دارند. با این حال، همانطور که قبلاً ذکر شد، ساختارهای بازار معاصر به سمت انحصارطلبی (رقابت در میان معدود) با برخی از صنایع تحت تسلط شرکت‌های بزرگی هستند که حجم فروش سالانه آنها از درآمد ملی کشورهای اروپایی کوچکتر بیشتر است. وسوسه انگیز است که نتیجه بگیریم که انحصارطلبی برای رفاه اقتصادی مضر است زیرا منجر به تخصیص نادرست منابع می شود. اما برخی از اقتصاددانان، به ویژه شومپیتر، استدلال کرده اند که رشد اقتصادی و پیشرفت فنی نه از طریق رقابت آزاد، بلکه با بزرگ شدن شرکت ها و نابودی رقابت به دست می آید. بر اساس این دیدگاه، شرکت‌های غول‌پیکر نه در قیمت، بلکه در نوآوری موفق، و این نوع رقابت با یکدیگر رقابت می‌کنند “رقابت برای پیشرفت اقتصادی مؤثرتر از رقابت قیمت سنتی تر است.” این تز، شایستگی‌های «برکناری اعتماد» را که از زمانی که دولت تئودور روزولت، رئیس‌جمهور ایالات متحده برای اولین بار در اوایل قرن بیستم شروع به مهار تمرکز قدرت شرکت‌ها کرد، امری بدیهی تلقی می‌شود، تا حدودی کمتر قانع‌کننده می‌کند. در عوض، راه را برای در نظر گرفتن رقابتی که به دنبال دستیابی به بیشترین سود برای جامعه است، نشان می دهد. به عنوان مثال، اگر چهار یا پنج شرکت بزرگ در یک صنعت انحصاری بر اساس کیفیت محصول، تحقیق، فناوری یا تجارت با یکدیگر رقابت کنند، عملکرد کل صنعت ممکن است رضایت‌بخش‌تر از سازماندهی مجدد آن به یک صنعت رقابتی قیمت باشد. . اما اگر چهار یا پنج غول فقط در تکنیک های پیشبرد فروش با هم رقابت کنند، احتمالاً نتیجه برای جامعه کمتر مطلوب خواهد بود. بنابراین نمی توان نتیجه گیری آسانی در مورد نتایج رقابتی ساختارهای مختلف بازار گرفت. بسیاری از ابهامات در بحث اقتصادی سیاست‌ها در قبال کسب‌وکارهای بزرگ از فقدان یک نظریه کلی انحصارطلبی ناشی می‌شود. شاید یک معیار سست برای قضاوت در مورد مطلوبیت ساختارهای مختلف بازار، مفهوم «بازارهای قابل رقابت» اقتصاددان آمریکایی ویلیام بامول باشد: اگر ورود و خروج به بازاری آسان باشد، «قابل رقابت» و در نتیجه رقابت پذیر است.

کشاورزی

رشته های اقتصاد معاصر 13

کشاورزی

کشاورزی از دیرباز نمونه مورد علاقه خود را از یک صنعت کاملاً رقابتی در اختیار اقتصاددانان قرار داده است. با این حال، با توجه به سطح مقررات دولتی و حمایت از کشاورزی در اکثر کشورها، کشاورزی همچنین نمونه‌های قابل توجهی از اثرات کنترل قیمت، حمایت از درآمد، سقف تولید و کارتل‌های بازاریابی ارائه می‌دهد. جای تعجب نیست که اقتصاد کشاورزی هر جا که دولت ها بخواهند کشاورزی را تحریک کنند یا از کشاورزان حمایت کنند، توجه را جلب می کند (یعنی در همه جا). اقتصاددانان کشاورزی عموماً نسبت به سایر اقتصاددانان به موضوع خود نزدیکتر بوده اند. در نتیجه، در مورد فناوری کشاورزی، ماهیت هزینه های کشاورزی و تقاضا برای کالاهای کشاورزی بیش از هر صنعت دیگری شناخته شده است. بنابراین، رشته اقتصاد کشاورزی ادبیات غنی در زمینه مبانی مطالعات اقتصادی، مانند تخمین تابع تولید یا ترسیم منحنی تقاضا، ارائه می دهد.

حقوق و اقتصاد

یکی از قابل توجه ترین پیشرفت های جدید، رشد رشته ای است که نگرانی های حقوقی و اقتصادی را با هم ترکیب می کند. خاستگاه آن در دهه 1970 تقریباً به طور کامل ناشی از تأثیرات ناخواسته دو مقاله رونالد کوز، اقتصاددان انگلیسی متخصص در سازماندهی صنعتی است. قبل از مهاجرت به ایالات متحده در سال 1950، کوز “ماهیت شرکت” (1937) را منتشر کرد، که اولین مقاله ای بود که یک سوال به ظاهر بی گناه را مطرح کرد: اصلاً چرا شرکت ها وجود دارند – چرا مجموعه ای از تولید کنندگان و بازرگانان مستقل وجود ندارند. عرضه هر آنچه در بازار نامیده می شود؟ به هر حال شرکت ها سازمان های اداری غیر بازاری هستند. کوز تشخیص داد که شرکت‌ها برای به حداقل رساندن «هزینه‌های مبادله» بازاریابی (یعنی هزینه‌های تنظیم قراردادها) و نظارت بر اجرای آن‌ها به وجود می‌آیند. ایده کوز که تمام معاملات اقتصادی در واقع قراردادهای صریح یا ضمنی هستند و از این رو نقش قانون در اجرای قراردادها برای عملیات اقتصاد بازار بسیار مهم است – به زودی به عنوان یک وحی تلقی شد. نهادهای اقتصادی (مانند شرکت ها) به عنوان ابزارهای اجتماعی برای کاهش هزینه های مبادله در نظر گرفته شدند. کوز در مقاله خود “مسئله هزینه اجتماعی” (1960) یکی دیگر از اصول اصلی حقوق و اقتصاد را به عنوان یک رشته مطالعاتی واحد ارائه کرد. در اینجا او استدلال کرد که، به جز هزینه‌های مبادله، نه تنها معاملات خصوصی بین عوامل داوطلبانه همیشه می‌تواند شکست‌های بازار را برطرف کند، بلکه «شکست‌های دولت» (یعنی شکست‌های ناشی از مداخله دولت) به اندازه شکست‌های بازار زیان‌آور است، اگر نه بیشتر. همانطور که کوز در این مقاله بیان کرد، مقررات مستقیم دولتی لزوماً نتایج بهتری از واگذاری حل مشکل توسط بازار یا شرکت نخواهد داشت. اما به همان اندازه، دلیلی وجود ندارد که گاهی چنین مقررات اداری دولتی منجر به بهبود کارایی اقتصادی نشود. به عبارت دیگر، هزینه های مبادله محوری برای مشکل رفاه اجتماعی بود و بازارها ذاتا کارآمدتر از هر مداخله اجتماعی ابداع شده توسط دولت ها بودند. تا این مرحله، اقتصاد رفاه نئوکلاسیک پذیرفته شده «رقابت کامل» را به عنوان بهترین جهان اقتصادی ممکن ترویج کرده بود. این ساختار نظری بازار شامل دنیای بسیاری از شرکت‌های کوچک است که قیمت محصولات آنها با مجموع تصمیمات خروجی آنها در رابطه با تقاضای مستقل مصرف‌کنندگان تعیین می‌شود. با این حال، این شرایط عالی به افزایش بازده در مقیاس بستگی داشت که به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا با گسترش کسب‌وکارشان هزینه‌ها را کاهش دهند. بنابراین مفهوم رقابت کامل فرض می کند که یک یا چند شرکت کوچک باید شکست بخورند. این استدلال از آن زمان به عنوان قضیه کوز شناخته شده است و “مساله هزینه اجتماعی” نه تنها حقوق و اقتصاد را به عنوان یک مطالعه تخصصی در اقتصاد ایجاد کرد، بلکه منجر به نهادگرایی جدید در سازمان صنعتی شد که قبلاً به آن اشاره شد. همچنین بخوانید: همه چیز درباره اقتصاد هنجاری

اقتصاد مالی

رشته های اقتصاد معاصر 14

اقتصاد مالی

اگرچه اخبار مربوط به بازار سهام بر روزنامه نگاری مالی غالب شده است، اما تنها از اواخر قرن بیستم بازار سهام به عنوان نهادی مناسب برای تحلیل اقتصادی شناخته شد. این شناخت باعث تغییر درک از «فرضیه بازار کارآمد» شد، که معتقد بود قیمت اوراق بهادار در یک بازار سهام کارآمد ذاتاً غیرقابل پیش‌بینی است، یعنی سرمایه‌گذاری در بازار سهام، برای همه معامله‌گران غیر از خودی، معادل قمار است. یک کازینو (یک بازار سهام کارآمد، بازاری است که در آن تمام اطلاعات مربوط به ارزش فعلی تنزیل شده سهام، آزادانه در دسترس همه شرکت کنندگان در بازار بوده و از این رو بلافاصله در برنامه های خرید و فروش آنها گنجانده می شود؛ قیمت های بازار سهام غیرقابل پیش بینی بود، زیرا هر واقعیتی که باعث می شود در شوخی اقتصاددانان معروف، برداشتن یک اسکناس 10 دلار که در پیاده رو افتاده است، فایده ای ندارد، زیرا اگر واقعی بود، شخص دیگری قبلاً آن را برداشته بود. رشد بازارهای مالی، مقررات زدایی از بازارهای سرمایه بین المللی و در دسترس بودن بی سابقه داده های مالی به تدریج فرضیه بازار کارآمد را تضعیف کرد. در دهه 1990 به اندازه کافی “حباب” در قیمت سهام وجود داشت تا اقتصاددانان را از نوسانات بیش از حد بازارهای سهام یادآوری کند (و آلن گرینسپن، رئیس هیئت مدیره فدرال رزرو را وادار کند که به “شور و نشاط غیرمنطقی” بازار اشاره کند، زمانی که قیمت سهام در اواخر سال به اوج های جدید رسید. دهه). بازارهای اوراق بهادار چیزی جز کارآمد به نظر می رسید. در هر صورت، امور مالی حوزه‌ای است که حقایق می‌توانند بسیار مبهم باشند، اما در آن تعداد افرادی که به شدت به ماهیت آن حقایق علاقه‌مند هستند، رشد بیشتر اقتصاد مالی را تضمین می‌کند. مطالعه حاکمیت کسب و کار آنچه مسلم است، این است که اقتصاد با گسترش مداوم نظریه‌ها، مدارس و زیرشاخه‌های جدید، همچنان به عنوان یکی از شاخه‌های حیاتی دانش باقی می‌ماند، همان‌طور که در برنامه‌های درسی دانشگاه‌ها محوری است و برای انجام تعاملات انسانی ضروری می باشد. نظرات خود را در بخش دیدگاه ها با آکادمی بیتریوم به اشتراک بگذارید.

5/5 - (2 امتیاز)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

پربازدید ترین مطالب

مقالات مرتبط

Volume
Play
1x
00:00/00:00