میلتون فریدمن که بود؟

برای شنیدن پادکست مربوطه میتونید روی کارت زیر کلیک کنید!

میلتون فریدمن که بود؟

میلتون فریدمن اقتصاددان آمریکایی و برنده جایزه نوبل بود که به عنوان مؤثرترین مدافع سرمایه داری بازار آزاد و پول گرایی در قرن بیستم شناخته می شود.
در آغاز کار فریدمن در دهه‌های 1950 و 1960، حمایت قوی فریدمن از سیاست پولی بر سیاست‌های مالی و بازارهای آزاد بر مداخله دولت، توسط جامعه اقتصاد کلان مستقر، که تحت سلطه موضع کینزی بود که سیاست مالی – مخارج دولتی و سیاست‌های مالیاتی برای تأثیرگذاری بر اقتصاد – مهم‌تر از سیاست‌های پولی – کنترل عرضه کلی پول در دسترس بانک‌ها، مصرف‌کنندگان و کسب‌وکارها است – و اینکه یک دولت مداخله‌گر می‌تواند با استفاده از سیاست‌های مالی برای حمایت از تقاضای کل، رکود را تعدیل کند و مصرف را تحریک کند. ، و کاهش بیکاری.1
در یک چالش مستقیم با تشکیلات کینزی، فریدمن و دیگر پول‌گرایانش معتقد بودند که دولت‌ها می‌توانند با کنترل عرضه پولی که به اقتصاد سرازیر می‌شود، ثبات اقتصادی را تقویت کنند و به بقیه بازار اجازه دهند که خودش را اصلاح کند (پول‌گرایی) و برای بازگشت بحث کردند. به بازار آزاد، از جمله دولت کوچکتر و مقررات زدایی در بیشتر حوزه های اقتصاد (سرمایه داری بازار آزاد).
زمانی که فریدمن در سال 2006 در سن 94 سالگی درگذشت، نظریه‌های او چنان تأثیرگذار بودند که وال استریت ژورنال می‌گفت که او «سرمایه‌داری مدرن را تغییر داده است» و «بنیان‌های فکری را برای ضد تورم، کاهش مالیات و کاهش مالیات فراهم کرده است. سیاست های ضد دولتی» رئیس جمهور رونالد ریگان و نخست وزیر بریتانیا مارگارت تاچر

نکات کلیدی

• میلتون فریدمن، یکی از صداهای پیشرو اقتصادی نیمه دوم قرن بیستم، بسیاری از ایده‌های اقتصادی را که امروزه هنوز مهم هستند، رایج کرد – مهم‌تر از همه، سرمایه‌داری بازار آزاد و پول‌گرایی.
• نظریه های اقتصادی فریدمن به چیزی تبدیل شد که به عنوان پول گرایی شناخته می شود، که بخش های مهمی از اقتصاد کینزی را رد کرد، مکتبی که در نیمه اول قرن بیستم غالب بود.
• طرفداری فریدمن از پول گرایی به قدری مؤثر بود که او جریان تفکر اقتصادی را از سیاست مالی کینزی به سمت آن سوق داد.

سیاست پولی بر کنترل عرضه پول برای کنترل تورم متمرکز بود.

• فریدمن در طول دوران کاری آکادمیک خود، مقالات تاثیرگذاری در مورد اقتصاد مدرن نوشت و کتاب های پیشگامی منتشر کرد که روش تدریس اقتصاد را تغییر داد.
تحصیلات و مشاغل اولیه
میلتون فریدمن (1912 تا 2006) از پدر و مادری مهاجر در بروکلین، نیویورک متولد شد و در شهر کوچکی در نیوجرسی، 20 مایلی شهر نیویورک بزرگ شد. فریدمن در بیوگرافی نوبل خود، خانواده خود را “صمیمی و حمایتگر” توصیف کرد – اما درآمد خانواده را “کم و به شدت نامشخص” توصیف کرد. پدرش در سال آخر دبیرستان درگذشت و او مشاغل مختلفی را برای تکمیل بورس تحصیلی به دانشگاه راتگرز انتخاب کرد، جایی که در سال 1932 مدرک لیسانس خود را در رشته ریاضیات و اقتصاد گرفت. به توصیه یک استاد راتگرز، فریدمن بورسیه تحصیلی دریافت کرد. به یک برنامه تحصیلات تکمیلی اقتصاد در دانشگاه شیکاگو در سال 1932.2
در طی 14 سال بعد، فریدمن علاوه بر نقش‌های آکادمیک در دانشگاه شیکاگو و دانشگاه کلمبیا، یک سری نقش‌های دولتی را بر عهده گرفت که تخصص او را در آمار ریاضی و تئوری اقتصادی عمیق‌تر کرد و به انتشارات مربوط به تجزیه و تحلیل مصرف و درآمد کمک کرد که کار او را آغاز کرد. .
برای مثال، مطالعه بودجه مصرف‌کننده فریدمن در کمیته ملی منابع به نظریه معروف تابع مصرف کمک کرد، و مطالعه درآمد حرفه‌ای او (درآمد حاصل از فعالیت‌های حرفه‌ای مستقل) در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی (NBER) مفاهیم پیشگامانه دائمی را معرفی کرد. و درآمد گذرا (فرضیه درآمد دائمی او) وارد علم اقتصاد شد
قبل از گرفتن دکتری فریدمن در رشته اقتصاد از دانشگاه کلمبیا در سال 1946، جنگ جهانی دوم را بر روی یک تیم منتخب از تحلیلگران آماری گذراند که بر روی سیاست مالیاتی زمان جنگ برای وزارت خزانه داری ایالات متحده (1941 تا 1943) کار می کردند و به عنوان آماردان ریاضی در زمینه طراحی سلاح، تاکتیک های نظامی و آزمایش های متالورژی خدمت می کردند. در دانشگاه کلمبیا (1943 تا 1945). شایان ذکر است، در این سال‌های اولیه در خزانه‌داری ایالات متحده، جنگجوی صلیبی معروف ضد مالیات، افزایش مالیات‌ها را برای سرکوب تورم زمان جنگ توصیه کرد و اولین سیستم کسر مالیات بر درآمد را ابداع کرد.

دانشگاه شیکاگو و موسسه هوور (1946 تا 2006)

در سال 1946، فریدمن پیشنهاد تدریس تئوری اقتصادی در دانشگاه شیکاگو را پذیرفت و 30 سال آینده را صرف انجام تحلیل‌های نوآورانه و توسعه تئوری‌های بازار آزاد کرد که اقتصاد کینزی را به چالش کشید – مکتبی که از زمان نیو دیل بر اقتصاد کلان تسلط داشت.
کارگاه آموزشی پول و بانکداری: یکی از دستاوردهای نهادی کلیدی در این دوره در دانشگاه شیکاگو، تأسیس یک کارگاه پول و بانکداری توسط فریدمن بود که به مطالعات پولی او اجازه داد تا از بورس تحصیلی فردی به مجموعه‌ای از کار تبدیل شود که باعث احیای هر دو روش تجربی شد. و تحقیقات نظری در زمینه های تاریخ پولی و آمار.2
مکتب اقتصاد شیکاگو: فریدمن همچنین به معروف‌ترین فارغ‌التحصیل مدرسه اقتصاد شیکاگو تبدیل شد، مدرسه‌ای نئوکلاسیک که در دهه 1930 توسط استادش فرانک نایت برای ترویج بازارهای آزاد و مفهوم انتظارات منطقی، نظریه‌ای اقتصاد کلان که بر این باور است، تأسیس شد. اینکه افراد تصمیمات را بر اساس سه عامل – عقلانیت انسانی، اطلاعات موجود و تجربیات گذشته – قرار می‌دهند که هم به این معنی است که انتظارات فعلی مستقیماً بر اقتصاد آینده تأثیر می‌گذارد و هم اینکه اقتصاددانان می‌توانند به طور دقیق تورم و نرخ‌های بهره آینده را بدون نیاز به مداخله دولت مدل‌سازی کنند.
جایزه نوبل در علوم اقتصادی (1976): در سال 1976، اندکی قبل از بازنشستگی از دانشگاه شیکاگو، فریدمن به خاطر دستاوردهایش در زمینه های تحلیل مصرف، تاریخ و نظریه پولی و به خاطر نمایشش، جایزه نوبل علوم اقتصاد را دریافت کرد. پیچیدگی سیاست تثبیت
موسسه هوور دانشگاه استنفورد: از سال 1977، زمانی که از تدریس فعال در دانشگاه شیکاگو بازنشسته شد، تا زمان مرگش در سال 2006، فریدمن به عنوان محقق ارشد در موسسه هوور دانشگاه استنفورد، یک اندیشکده سیاست عمومی که اصول را ترویج می کرد، خدمت کرد. آزادی فردی، اقتصادی و سیاسی

فریدمن اقتصاددان نظری

برخی از دستاوردهای فریدمن به‌عنوان یک اقتصاددان نظری آن‌قدر مهم بوده‌اند که حتی منتقدان نئوکینزی پر سر و صدا، درخشش منطق او را تحسین می‌کنند، از جمله این ادعا که مدل‌های اقتصادی را باید بر اساس دقت پیش‌بینی‌هایشان درباره رفتار قضاوت کرد – نه با واقع‌گرایی روان‌شناختی.

به عنوان مثال، در مدل رفتار منطقی فریدمن در مورد رفتار مصرف، ترجیحات مصرف کننده را می توان به صورت ریاضی بر حسب مطلوبیت بیان کرد و انتخاب های مصرف کننده توسط محاسبات منطقی برای به حداکثر رساندن مطلوبیت هدایت می شود. تا آن زمان، اقتصاددانان کینزی تصمیمات مصرف‌کننده را با عبارات روان‌شناختی ساده‌تر توضیح می‌دادند، به عنوان مثال، تمایل به صرف مقداری (و نه همه) افزایش درآمد.
ستایش قابل توجه مخالفان ایدئولوژیک شامل این جمله پل کروگمن است که «دو پیروزی بزرگ فریدمن به عنوان یک نظریه پرداز اقتصادی ناشی از بکارگیری فرضیه رفتار عقلانی برای سؤالاتی است که دیگر اقتصاددانان دور از دسترس آن فکر می کردند».

تئوری تابع مصرف

اولین کاربرد جهانی فریدمن از فرضیه رفتار منطقی در الگوهای اقتصادی، تئوری تابع مصرف بود، کتاب او در سال 1957 که فرضیه درآمد دائمی او را مورد تایید قرار داد – یک نظریه مخارج مصرف کننده که بیان می کند تصمیمات پس انداز و خرج کردن بر اساس ادراکات است. تغییرات دائمی – نه موقتی – در درآمد. مردم در سطحی مطابق با درآمد بلندمدت مورد انتظارشان خرج می کنند و تنها در صورتی پس انداز می کنند که درآمد فعلی بالاتر از درآمد دائمی مورد انتظار باشد. با حل مؤثر عدم دقت قبلی در تجزیه و تحلیل رابطه بین درآمد و هزینه. فریدمن پایه و اساس تمام تحلیل های اقتصادی بعدی از الگوهای مخارج و پس انداز را بنا نهاد.

پیش بینی رکود تورمی

یکی دیگر از پیروزی‌های غیرقابل انکار فریدمن، که توسط منتقدان و همچنین تحسین‌کنندگان تحسین شد، این بود که توضیح رفتار منطقی او از تورم، پدیده‌ای را که کینزی‌ها تصور می‌کردند غیرممکن بود، به دقت پیش‌بینی می‌کرد: رکود تورمی، دوره‌ای از رشد اقتصادی راکد همراه با تورم بالا و بیکاری بالا.
در سال 1967، زمانی که فریدمن پیش‌بینی خود را از رکود تورمی در سخنرانی ریاست‌جمهوری به انجمن اقتصادی آمریکا ارائه کرد، نظریه‌های اقتصادی رایج مبتنی بر منحنی فیلیپس را به چالش کشید، مدلی اقتصادی که نشان‌دهنده همبستگی تاریخی بین بیکاری و تورم بود که اقتصاددانان کینزی همیشه آن را فرض می‌کردند. ثابت بود، یعنی تورم بالا همیشه با بیکاری کم و تورم پایین با بیکاری بالا همراه بود.

در آن زمان، اقتصاددانان کینزی از منحنی فیلیپس استفاده می کردند تا استدلال کنند که تعادل پایدار بین بیکاری و تورم، سیاست های مالی انبساطی و مخارج کسری بودجه را توجیه می کند که باعث افزایش تورم می شود، زیرا بیکاری را پایین نگه می دارد. استدلال متقابل فریدمن به کینزی‌ها در سال 1967 این بود که، اگرچه داده‌ها همبستگی بین تورم و بیکاری را نشان می‌داد، اما این فقط یک مبادله موقت بود – نه یک همبستگی پایدار – و هم تورم و هم بیکاری در نهایت در یک زمان بالا خواهند بود. . استدلال رفتار منطقی فریدمن این بود که مصرف‌کنندگانی که با تورم بلندمدت سروکار دارند، در نهایت انتظارات تورم آتی را در تصمیم‌های پس‌انداز و مخارج ایجاد می‌کنند، که در نهایت قدرت تورم بالا برای بالا نگه داشتن اشتغال را لغو می‌کند.
زمانی که رکود تورمی اواخر دهه 1970 صحت پیش‌بینی فریدمن را مبنی بر اینکه همبستگی تاریخی بین تورم و بیکاری در نهایت از بین می‌رود ثابت کرد، به عنوان «یکی از پیروزی‌های بزرگ اقتصاد پس از جنگ» ستایش شد.

پول گرایی و رکود بزرگ

هنگامی که فریدمن در سال 1976 برنده جایزه نوبل شد، کمیته به کتابی در مورد پول گرایی اشاره کرد که او و همکارش آنا شوارتز در سال 1963 منتشر کرده بودند: تاریخ پولی ایالات متحده، 1867-1960.3 در این کتاب، فریدمن از مطالب نظری و تجربی بسیار دقیق استفاده کرد. تجزیه و تحلیل نقش پول در اقتصاد ایالات متحده از زمان جنگ داخلی تا این مورد ضد کینزی مطرح شود که کنترل عرضه پول ابزار اصلی مدیریت اقتصادی است – همانطور که در سراسر اقتصاد پیش از کینز وجود داشت.
استدلال علیه سیاست پولی از زمان رکود بزرگ در دهه 1930، زمانی که بحران عظیم اقتصادی نرخ بهره را به حدی پایین آورد که انگیزه ای برای سرمایه گذاری وجود نداشت، غالب بود – و کینزی ها معتقد بودند که هر پول نقد اضافی که به اقتصاد پمپ می شود، تازه نگه داشته می شد. توسط افراد و بانک ها بدون ایجاد جهش اقتصادی. در آن زمینه، کینزی ها با موفقیت از سیاست مالی (عمدتاً مخارج دولت) به جای سیاست پولی برای خروج اقتصاد از رکود بزرگ حمایت کردند.
بحث برانگیزترین موضع در کتاب 1967 فریدمن رویکرد کینزی به رکود بزرگ را مورد هدف قرار داد – و این رویکرد کاملاً بر اقتصاددانان و عموم مردم تأثیرگذار شد: استدلال او مبنی بر اینکه دولت (فدرال رزرو) با اعمال نکردن سیاست های پولی رکود بزرگ را بدتر کرد. فریدمن در این کتاب مدعی شد – اگر فدرال رزرو با نجات بانک ها در اوایل دهه 1930 از کاهش چشمگیر عرضه پول جلوگیری می کرد – آنها می توانستند از موج بانک ها جلوگیری کنند.

شکست‌هایی که باعث شد مردم تصمیم بگیرند به جای سپرده‌گذاری، پول نقد نگه دارند و بانک‌ها را به جای دادن وام برای احیای اقتصاد، سپرده نگه دارند.
یکی از دلایلی که یک اقتصاددان ضد دولتی مانند فریدمن از هرگونه اقدام دولتی حمایت می کند این است که سیاست پولی کمترین مداخله گرایانه (و در حالت ایده آل غیرسیاسی) است که دولت می تواند در اقتصاد انجام دهد. به عنوان مثال، فدرال رزرو یک بانک مرکزی است، بنابراین پایه پولی را کنترل می کند – کل ارز در گردش و در صندوق های بانکی و همچنین سپرده های بانکی در فدرال رزرو (اما نه حساب های بانکی افراد).
تنها کاری که فدرال رزرو برای افزایش عرضه پول باید انجام می داد (به گفته فریدمن) این بود که پایه پولی بیشتری ایجاد کند و سپس به نیروهای بازار اجازه دهد تا بازی کنند – بدون دخالت بیشتر دولت. در مقابل، سیاست‌های مالی کینزی مستلزم مشارکت بیشتر دولت در اقتصاد بود. برای مثال، یک پروژه کارهای عمومی با بودجه دولت برای افزایش اشتغال نه تنها توسط مقامات دولتی اداره می شود، بلکه می تواند برای اهداف سیاسی نیز مورد استفاده قرار گیرد.
از جمله منتقدان نئوکینزی این کتاب می توان به پل کروگمن اشاره کرد، که – اگرچه او تاریخ پولی را “کار گسترده ای از تحقیقات فوق العاده” نامید – از استدلال فریدمن مبنی بر اینکه فدرال رزرو با عدم اجرای سیاست های پولی رکود بزرگ را بدتر کرد، استثنا کرد. مجموع پولی تحت کنترل آنها – پایه پولی – را افزایش داد، بنابراین کروگمن این را بسیار قابل بحث می داند که بگوییم فدرال رزرو می توانست از سقوط عرضه پول جلوگیری کند که به نوبه خود باعث سقوط هزینه ها شد که رکود را عمیق تر کرد (پول). عرضه یک مجموع پولی متفاوت است که شامل ارز به علاوه سپرده های بانکی است که می تواند به عنوان وجه نقد استفاده شود.)
کروگمن همچنین هشدار داد که آنچه فریدمن در این کتاب ادعا کرد – که فدرال رزرو با ناکامی در نجات بانک ها یک رکود ادواری را به یک رکود بزرگ تبدیل کرده است – به طور گسترده توسط برخی از اقتصاددانان و عموم مردم به اشتباه تفسیر شد که فریدمن معتقد بود که فدرال رزرو باعث ایجاد آن شده است. رکود بزرگ، که رکود را به شکست دولت بزرگ تبدیل کرد – نه شکست بازارهای آزاد نامحدود.

کاربرد پول گرایی در دنیای واقعی

فریدمن اولین بار در کتاب خود در سال 1959، برنامه ای برای ثبات پولی، پول گرایی را معرفی کرد و برای سه دهه بعد پول گرایی موضوع اصلی بحث های اقتصادی بود. در نشریات بعدی و حضورهای عمومی در طی 25 سال آینده، او ادعای کنترل آن را مطرح کرد

عرضه پول آنقدر مؤثر بود که شهرت او به عنوان یک اقتصاددان تا حد زیادی توسط دکترین پول گرایی که او ایجاد کرد تعریف شد.
با این حال، در دهه 1980، در پی شکست های قابل توجه طرح های اصلی سیاست پولی در دنیای واقعی، برخی از طرفداران سرسخت او شروع به معکوس کردن حمایت خود از پول گرایی کردند. هنگامی که در اوایل دهه 1980 یک پول‌گرای مشهور در بریتانیا، نخست‌وزیر مارگارت تاچر، سیاست‌های پولی را برای کنترل تورم به اجرا گذاشت، نرخ تورم به 23 درصد رسید – و پول‌گرایی در سال 1982 کنار گذاشته شد. در ایالات متحده، زمانی که فدرال رزرو تلاش کرد پول‌گرایی توسط فدرال رزرو انجام شود. با رشد مداوم عرضه پول برای کنترل تورم در اواخر دهه 1970، رکود دردناک 1981-1982 – با نرخ بهره در بالاترین سطح از زمان جنگ داخلی و بیکاری دو رقمی – نتیجه آن بود.
تا سال 1982، ایالات متحده پول گرایی را در عمل کنار گذاشت – و در سال 1986، نیویورک تایمز گزارش داد که بریل اسپرینکل، اقتصاددان ارشد رئیس جمهور ریگان و یکی از “سرسخت ترین طرفداران” پول گرایی، علناً این نظریه را رد کرده است.
نکته قابل توجه، هنگامی که از فریدمن در مورد تلاش شکست خورده ایالات متحده پرسیده شد، فریدمن گفت که آنچه اتفاق افتاد شکست پول گرایی نبود، بلکه یک شکست اجرایی توسط فدرال رزرو بود، یعنی آنها به جای پول بر روی نرخ بهره تمرکز کرده بودند. «اگر فدرال رزرو سیاست را به رایانه متصل کند و بیشتر به رایانه برای هدایت اقتصاد تکیه کند، پول‌گرایی کارساز خواهد بود».
در این زمینه، منتقدان حمایت قوی فریدمن از پول گرایی را به انگیزه ای عمدتاً حزبی نسبت می دهند: پول گرایی در خدمت برنامه یکجانبه ضد دولتی او بود. از آنجا که او معتقد بود که فدرال رزرو باید عرضه پول را با نرخ ثابت، پایین و ثابت و بدون انحرافات کوچک در واکنش به شرایط اقتصادی افزایش دهد، سیاست پولی می‌تواند به صورت خودکار باشد – و مقامات دولتی اصلاً کنترلی نخواهند داشت.

پول گرایی فریدمن در مقابل اقتصاد کینزی

• جان مینارد کینز و میلتون فریدمن دو تن از تأثیرگذارترین متفکران اقتصادی و سیاست عمومی قرن بیستم بودند. اگر کینز تأثیرگذارترین متفکر اقتصادی نیمه اول قرن بیستم بود، فریدمن تأثیرگذارترین متفکر اقتصادی نیمه دوم بود.
• تا زمان فریدمن، اقتصاد کینزی پارادایم غالب در اندیشه اقتصادی بود. تا حد زیادی، سیاست دولت ایالات متحده توسط اصول کینزی سیاست مالی مداخله گرایانه برای هموارسازی هدایت می شد.

از رکود خارج شده و تقاضای کل را تقویت می کند، از جمله هزینه های استراتژیک دولت برای تحریک مصرف و کاهش بیکاری.
• منتقدان کینز نظریه‌های او را توجیهی شبه علمی برای سیاستمداران منتخب کوته‌بین برای ایجاد کسری‌های مالی و انباشت سطوح انبوه بدهی‌های دولتی می‌دانند.
• در حالی که کینز محبوبیت خود را حفظ کرده است – و به طور گسترده ای با ایجاد اولین رویکرد سیستماتیک برای سیاست دولت کلان اقتصادی شناخته می شود – استدلال فریدمن علیه سیاست مالی کینزی و سیاست پولی از دهه 1980 غالب بوده است.
• منتقدان فریدمن گفته‌اند که او الهام‌بخش سیاست‌هایی است که «میلیون‌ها نفر را به دنبال تورم پایین بیکار می‌کند» و «تقریباً هر کاری را که دولت انجام می‌دهد، بدون توجه به اینکه چقدر سودمند یا دموکراتیک انتخاب شده است، شیطانی می‌سازد». همانطور که جیمز گالبرایث، پسر اقتصاددان لیبرال جان کنت گالبرایث، می گوید: «میلتون فریدمن بین دولت بزرگ جمهوری خلق چین و دولت بزرگ ایالات متحده تفاوتی قائل نشد.

چهره عمومی بازارهای آزاد

در سال 1976، زمانی که فریدمن به خاطر کارش در زمینه تحلیل مصرف، تاریخ و نظریه پولی و پیچیدگی سیاست تثبیت، جایزه نوبل علوم اقتصادی را دریافت کرد، این نشان دهنده تغییر جزر و مد از سه دهه اقتصاد کینزی و به سمت شیکاگو بود. مدرسه اقتصاد که او یکی از بنیانگذاران آن بود.
فریدمن با اعتبار بین‌المللی نظریه‌هایش و پیروزی فکری عمده‌اش در پیش‌بینی رکود تورمی در اواخر دهه 1970 – چیزی که کینزی‌ها عموماً آن را غیرممکن می‌دانستند – به چهره عمومی جدید بازارهای آزاد تبدیل شد.
پس از سه دهه تسلط کینزی، فریدمن افکار آکادمیک در اقتصاد را حول تاکید بر بازار آزاد بر قیمت‌ها، تورم و انگیزه‌های انسانی تغییر شکل داد – که مخالف مستقیم تمرکز کینز بر اشتغال، منافع و سیاست عمومی بود.
در طی سه دهه بعد، فریدمن و همکارانش در دانشکده اقتصاد شیکاگو علیه مخارج کسری بودجه و سیاست های مالی انبساطی و پول گرایی، مقررات زدایی در بیشتر زمینه های اقتصاد و بازگشت به بازار آزاد و اصول دولت های کوچک بحث کردند. اقتصاددانان کلاسیک، مانند آدام اسمیت.

فریدمن روشنفکر عمومی

یکی از مهم ترین دستاوردهای فریدمن میزان تأثیر نظریه های او بر سیاست دولت و افکار عمومی و همچنین تحقیقات اقتصادی بود. همانطور که کمیته نوبل در سال 1976 اشاره کرد، «بسیار نادر است که یک اقتصاددان چنین تأثیری را، به طور مستقیم و غیرمستقیم، نه تنها در جهت تحقیقات علمی، بلکه بر روی سیاست‌های واقعی، اعمال کند». بن برنانکی گفت: «در میان دانشمندان اقتصادی، میلتون فریدمن همتای نداشت. اغراق کردن تأثیرات مستقیم و غیرمستقیم تفکر او بر اقتصاد پولی معاصر دشوار است.
محدوده فریدمن به عنوان سخنگوی به همان اندازه چشمگیر بود. او علاوه بر داشتن گوش سیاستمداران قدرتمند و نوشتن مقالات آکادمیک، از طریق کتاب‌های مشهور، ستون‌ها و نمایش‌های تلویزیونی به اطلاع عموم رسید. از بحث در مورد اصول اقتصادی بسیار فنی در سطح دانشگاهی گرفته تا انتقال منافع اقتصادی بازارهای آزاد و دولت های کوچک به مخاطبان تلویزیون به زبان ساده و مستقیم، تعداد کمی از روشنفکران عمومی در هر زمینه ای به این اندازه مؤثر بوده اند.
در خلال مصاحبه‌های برجسته فریدمن در برنامه فیل دوناهو در سال‌های 1979 و 1980، مجری برنامه گفت که مهمانش «مردی است که هرگز متهم به گیج‌کننده‌کردن اقتصاد نمی‌شود» و به فریدمن گفت: «نکته خوب در مورد تو این است که وقتی صحبت می‌کنی، من تقریباً همیشه شما را درک می کنند.” 8
فریدمن علاوه بر سخنرانی در پردیس‌های کالج (مانند استنفورد و دانشگاه نیویورک)، یک برنامه تلویزیونی 10 سری با عنوان «انتخاب آزاد» بر اساس کتاب پرفروش‌اش با همین نام داشت.
والتر بلاک، اقتصاددان، که گاه آژیتاتور دوستانه فریدمن بود، مرگ معاصر خود را در سال 2006 با نوشتن این جمله به یاد آورد: «شجاع، شوخ، خردمند، سخنور و بله، من می گویم، تحلیل الهام بخش باید به عنوان نمونه ای برای همه ما باشد.»

ارتباط علم اقتصاد به توده ها

یکی از معیارهایی که نشان می‌دهد فریدمن تا چه اندازه مرکز بحث درباره نقش مناسب دولت در اقتصاد را تغییر داده است، این واقعیت است که برخی از ایده‌های اصلی او به حکمت عمومی تبدیل شده‌اند.
“سیاست ها را بر اساس نتایج آنها قضاوت کنید، نه اهداف آنها.”
فریدمن از بسیاری جهات یک فعال ایده آلیست و آزادی خواه بود، اما تحلیل اقتصادی او همیشه مبتنی بر واقعیت عملی بود. معروف گفت

ریچارد هفنر، مجری برنامه «ذهن باز» در مصاحبه‌ای: «یکی از اشتباهات بزرگ این است که درباره سیاست‌ها و برنامه‌ها به جای نتایجشان قضاوت کنیم.»
بسیاری از بحث برانگیزترین مواضع فریدمن بر این اصل بود. او با افزایش حداقل دستمزد مخالفت کرد زیرا احساس می کرد که این افزایش ناخواسته به کارگران جوان و کم مهارت، به ویژه اقلیت ها آسیب می رساند. او همچنین با تعرفه‌ها و یارانه‌ها مخالفت کرد، زیرا آنها ناخواسته به مصرف‌کنندگان داخلی آسیب می‌رسانند
“نامه سرگشاده” معروف او در سال 1989 به تزار وقت مواد مخدر بیل بنت خواستار جرم زدایی از همه مواد مخدر شد، عمدتاً به دلیل تأثیرات ناخواسته ویرانگر جنگ مواد مخدر. تشخیص دهید که همان اقداماتی که مورد علاقه شماست، منبع اصلی شرارت هایی است که شما از آنها ابراز تاسف می کنید.”

تورم همیشه و همه جا یک پدیده پولی است.

معروف ترین گزیده ای از نوشته ها و سخنرانی های فریدمن این است: «تورم همیشه و همه جا یک پدیده پولی است». او فضای فکری دوران خود را به چالش کشید و نظریه کمی پول را به عنوان یک اصل اقتصادی قابل دوام دوباره مطرح کرد. فریدمن در مقاله‌ای در سال 1956 با عنوان «مطالعات در نظریه کمیت پول» دریافت که در بلندمدت، افزایش رشد پولی قیمت‌ها را افزایش می‌دهد اما واقعاً بر تولید تأثیر نمی‌گذارد.
کار فریدمن دوگانگی کلاسیک کینزی در مورد تورم را از بین برد که ادعا می‌کرد قیمت‌ها از منابع «فشار هزینه» یا «کشش تقاضا» افزایش می‌یابند. همچنین سیاست پولی را در همان سطح سیاست مالی قرار داد.

تکنوکرات ها نباید اقتصاد را کنترل کنند.

در یک ستون نیوزویک در سال 1980، میلتون فریدمن گفت: “اگر دولت فدرال را مسئول صحرای صحرا قرار دهید، در پنج سال آینده کمبود شن و ماسه وجود خواهد داشت.” این نقل قول معروف اگرچه شاعرانه است، اما مخالفت غالباً دکترینی فریدمن با مداخله دولت در اقتصاد را نشان می دهد. صحرای صحرا در واقع مدت‌هاست که عمدتاً در اختیار دولت‌های ملی مختلف (آفریقایی) بوده است و هرگز کمبود شن و ماسه را تجربه نکرده است.
فریدمن منتقد سرسخت قدرت دولت بود و متقاعد شده بود که بازارهای آزاد بر اساس اخلاق و کارایی بهتر عمل می کنند. از نظر اقتصاد واقعی، فریدمن بر چند باور و انگیزه اساسی استوار است.

تحلیل های مبتنی بر او پیشنهاد کرد که هیچ بوروکراتی نمی تواند یا نمی تواند به اندازه مالیات دهندگانی که پول از آنها گرفته شده، عاقلانه یا با دقت پول خرج کند. او اغلب از تسخیر نظارتی صحبت می‌کرد، پدیده‌ای که در آن منافع ویژه قدرتمند با همان سازمان‌هایی که برای کنترل آنها طراحی شده‌اند، همکاری می‌کنند.
از نظر فریدمن، سیاست دولت از طریق زور ایجاد و اجرا می شود و این زور پیامدهای ناخواسته ای را ایجاد می کند که از تجارت داوطلبانه ناشی نمی شود. قدرت سیاسی دولت انگیزه ای برای ثروتمندان و افراد فریبکار ایجاد می کند تا از آن سوء استفاده کنند و به ایجاد چیزی کمک می کند که فریدمن آن را “شکست دولت” نامید.
شکست‌های دولت می‌تواند بدتر یا بدتر از شکست‌های بازار باشد.»
فریدمن دوست داشت شکست های دولت را به گونه ای نشان دهد که استدلال های او را در مورد پیامدهای ناخواسته و مشوق های بد سیاست دولت ثابت کند.
او نشان داد که چگونه کنترل دستمزد و قیمت رئیس جمهور ریچارد نیکسون منجر به کمبود بنزین و افزایش بیکاری شده است. او از کمیسیون تجارت بین ایالتی (ICC) و کمیسیون ارتباطات فدرال (FCC) به دلیل ایجاد انحصارات واقعی در حمل و نقل و رسانه انتقاد کرد. معروف است، او ادعا کرد که ترکیبی از مدارس دولتی، قوانین حداقل دستمزد، ممنوعیت مواد مخدر و برنامه‌های رفاهی، ناخواسته بسیاری از خانواده‌های درون شهری را به چرخه‌های جرم و فقر واداشته است.

آیا فریدمن گفته که طمع خوب است؟

فریدمن نگفت که “طمع خوب است” – این جمله ای از فیلم “وال استریت” در سال 1987 است – اما او مقاله معروفی در نیویورک تایمز در سال 1970 نوشت: مسئولیت اجتماعی تجارت افزایش سود است. این مقاله الهام‌بخش افراط‌های سرمایه‌گذاران فعالی است که شرکت‌ها را به ایجاد ارزش سهامداران سوق می‌دهند – و به استثنای همه ملاحظات دیگر، از جمله سرمایه‌گذاری روی کارمندان و ارائه ارزش به مشتریان، الهام‌بخش است.

آیا فریدمن یک آزادیخواه بود؟

والتر بلاک گفت که فریدمن خود را یک لیبرتارین کوچک می نامید و به وضوح با اصول آزادی خواهانه دولت کوچک و کمتر مداخله گر و مقررات زدایی در طول زندگی حرفه ای خود همسو بود.

چه چیزی باعث شد فریدمن یک اقتصاددان شود؟

فریدمن که در سال 1912 به دنیا آمد، گفت که رکود بزرگ یکی از مهم ترین عوامل مؤثر در تصمیم او برای اقتصاددان شدن بود. او می خواست علل و پیامدهای چنین فلاکت اقتصادی گسترده ای را بررسی کند
خط پایین
فریدمن را به طور گسترده ای تأثیرگذارترین متفکر اقتصادی و سیاست عمومی نیمه دوم قرن بیستم می دانند، همانطور که کینز را تأثیرگذارترین متفکر نیمه اول می دانند. یکی از مهم ترین دستاوردهای فریدمن میزان تأثیر نظریه های او بر سیاست دولت و افکار عمومی و همچنین تحقیقات اقتصادی بود.
تئوری های سیاست عمومی فریدمن بر دو اصل اساسی استوار است: 1) تعاملات داوطلبانه بین مصرف کنندگان و کسب و کارها اغلب نتایجی برتر از نتایجی را ایجاد می کند که توسط فرمان دولت ایجاد می شود. 2) سیاست ها پیامدهای ناخواسته ای دارند، بنابراین اقتصاددانان باید بر نتایج تمرکز کنند، نه نیت.
استفاده فریدمن از پول گرایی برای تضاد با نظریه های کینزی مبتنی بر منحنی فیلیپس، هم از سوی منتقدان و هم از سوی تحسین کنندگان، یک پیروزی فکری بزرگ در نظر گرفته می شود. هنگامی که رکود تورمی اواخر دهه 1970 صحت پیش‌بینی او را مبنی بر اینکه همبستگی تاریخی بین تورم و بیکاری در نهایت از بین می‌رود ثابت کرد، از آن به عنوان «یکی از پیروزی‌های بزرگ اقتصاد پس از جنگ» یاد شد.

671
دپارتمان اقتصاد
امتیاز دهید
اشتراک گذاری
banner
banner

مقالات مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

Fill out this field
Fill out this field
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
You need to agree with the terms to proceed

فهرست